۱۴ تير ۱۴۰۰ - ۰۰:۵۷

فرق ما، در "نوع پرنده اي" است كه به آن دلبسته ايم .پرنده ات را آزاد کن.

کد خبر: ۴۱۳۸۵

دلم برای دخترک درونم تنگ شده.دخترکی که با یک لواشک و عروسک، ذوق میکرد.یا دغدغه روزانه اش، رنگ لاک ناخن هایش بود..همان دخترکی که خنده هایش کودکانه و نگاهش دلنشین بود.دخترکی که معصومیتش را، از راه رفتنش می‌شد تماشا کرد.گاهی دلم از قوی بودنم میگیرد.دلم میخواهد دوباره همان دخترک ظریفی باشم که با یک نگاه، می‌شکست. اما نه از درون. صدای شکستنش را بغض میکرد و با اشک‌های دانه دانه اش، دل دنیا را میلرزاند...قوی بودن.خوب نیست!


دختر وبهار


بشنوید 
"دخترک کوچک"با اجرای :مهناز وهاب
ترانه "سهم من" با صدای بهرام حصیری

پائولو کوئیلو
پائولو کوئیلو (Paulo Coelho)، نویسنده معاصر برزیلی است. رمان‌های او بین مردم عامه در کشور‌های مختلف دنیا پرطرفدار است. رمان کیمیاگر معروف‌ترین کتاب پائولو کوئیلو، یکی از رمان‌های بسیار پرفروش دههٔ پایانی قرن بیستم جهان است.
جملات برگزیده پائولو کوئیلو:
- ترس از رنج از خود رنج بدتر است.
- لازم نیست آدم از کوهی بالا رود تا بفهمد بلند است.
- تو همان چیزی هستی که باور داری هستی.
- هر برکتی که نادیده گرفته شود تبدیل به بلا می‌شود.
- حقیقت همواره همان جایی است که ایمان هست.
- راز زندگی این است که هفت بار زمین بخوری و هشت بار بلند شوی.
- جوانی که فراموش می‌کند شاخه گلی به محبوبش بدهد، سرانجام وی را از دست خواهد داد.
کتاب‌های پائولو کوئیلو:
خاطرات یک مغ (زیارت)
کیمیاگر
بریدا
عطیه برتر
والکیری‌ها
مکتوب
کنار رود پیدرا نشستم و گریستم
کوه پنجم
نامه‌های عاشقانه یک پیامبر
مکتوب ۲
مبارزان راه روشنایی
ورونیکا تصمیم می‌گیرد بمیرد
اعترافات یک سالک
شیطان و دوشیزه پریم
داستان‌هایی برای پدران، فرزندان و نوه‌ها
یازده دقیقه
هستی
زهیر
ساحره پورتوبلو.
چون رود جاری باش
برنده تنهاست

بشنوید
"کیمیاگر" با اجرای خانم جاوید ومیکس امیر حسنی

پیراهنم پیراهنت را دوست دارد
پیراهنم عطر تنت را دوست دارد
پیراهنم وقتی که می‌آیی سراغش
آغوشِ گرم و ایمنت را دوست دارد
شاعر: ایرج علی نژاد
پیراهن

پسربچه‌ای "پرنده زیبایی" داشت.او به آن پرنده بسیار" دلبسته" بود.حتی شب‌ها هنگام خواب، قفس آن پرنده را کنار رختخوابش می‌گذاشت و می‌خوابید.اطرافیانش که از این همه "عشق و وابستگی" او به پرنده باخبر شدند، از پسرک حسابی کار می‌کشیدند.هر وقت پسرک از کار خسته می‌شد و نمیخواست کاری را انجام دهد، او را "تهدید" می‌کردند که الان پرنده اش را از قفس آزاد خواهند کرد و پسرک با "التماس" می‌گفت:"نه، کاری به پرنده ام نداشته باشید، هر کاری گفتید انجام می‌دهم. "تا اینکه یک روز صبح برادرش او را صدا زد که برود از "چشمه" آب بیاورد و او با سختی و کسالت گفت:خسته ام و خوابم میاد.برادرش گفت:
"الان پرنده ات را از قفس رها می‌کنم...؟!پسرک "آرام و محکم"گفت:خودم دیشب "آزادش کردم" رفت، حالا برو بذار راحت بخوابم که؛"با آزادی او خودم هم آزاد شدم. "این "حکایت" همه ما است.تنها فرق ما، در "نوع پرنده ای" است که به آن دلبسته ایم. پرنده بسیاری پولشان، بعضی قدرتشان، برخی موقعیتشان، پاره‌ای زیبایی و جمالشان، عده‌ای مدرک و عنوان آکادمیک و خلاصه شیطان و نفس... هر کسی را به چیزی بسته اند و "ترس از رها شدن" از آن، سبب شده تا "دیگران" و گاهی "نفس خودمان" از ما "بیگاری کشیده" و ما را رها نکنند.* پرنده ات را آزاد کن *
دختر پاک

دختر با شانه‌ی سپیدش مو‌های سپیدش را شانه کرد.لباس سپید خود را به تن کرد.سپید سپید سپید نمیتوانست از دنیای سیاه خود فرار کند تمام اتاقش لبریز از سپیدی بود.سپید سپید سپیدآن را باید در مغز خود می‌گنجاند! به جای آن صفحه‌ای سیاه رنگ در ذهنش پدید می‌آمد.سرش را با دستان سپیدش محکم گرفت سپید سپید سپید و جز صفحه‌ای سیاه رنگ در جلوی چشمانش چیزی پدید نمی‌آمد.به یاد آورد .چشمانش!چشمانش آه چشمانش همرنگ مو و دندان و شانه و اتاق کوچکش بود. دخترک نابینایی اش را فریاد زد!
مهسا محمودی
همراه هم

باهیچی عوضت نمیکنم میدونی؟ تورو با هیچی نمیتونم عوض کنم.میدونی چرا؟وقتایی که حالم بده تو میتونی مثلِ یه خنکیِ وسطِ تیرماهِ کویر، حالمو خوب کنی!
وقتایی که خیلی خوشحالم می‌تونم خنده‌ی تهِ دلمو کنارت داد بزنم و خوشحالیم چند برابر بشه! وقتایی که تنهام تو میتونی سرک بکشی به تنهاییام، تو این اجازه رو داری که دستی بکشی به سر و روی تنهاییام و حالمو بغل کنی! وقتایی که دور و برم شلوغه، وسطِ همه‌ی اون شلوغیا یهو دلم بودنتو میخواد، یهو میخوام که باشی!وقتایی که شعر میخونم تو رو لا به لای همه‌ی سطرای مشکی می‌بینم و حس می‌کنم، جوری که انگار روبروم نشستی و باهام حرف میزنی، باهات حرف میزنم!وقتایی که آهنگ گوش میدم، با هر نُت موسیقی و کلامش، تورو حس می‌کنم، تورو تصور می‌کنم! وقتایی که قشنگیایی مثلِ بارون می‌بینم میخوام باشی تا باهات قسمتش کنم، تا باهات حالمو بهتر کنم، تا ببینیم و لذت ببریم!وقتایی که حرف از آینده میشه، فقط تو رد میشی از خیالم، از روبروم، از خاطرم!وقتایی که نیستی دلتنگم، وقتایی که هستی دلتنگ تر!حالا تو بگو.به نظرت میشه تو رو با چیزی عوض کرد؟
گل وپروانه ودختر

بشنوید
"با هیچ چیزعوض نمیکنم" نوشته:منصور  نادری، اجرا "پرستو سرانجام"،میکس "نیکو اقا حسنی"
ترانه ای از امیر نامور

باران
بی پروا دوستت دارم
مثل باران
که پا برهنه روی شنها می رقصد.
علیرضا بسیج

 ببین! تو شبیه بیریخت‌ترین آدم دنیا نیستى! تو هیچ عیب و هیچ ایرادى ندارى! اگر اون آدم تو رو نمیخواد. به این معنى نیست که تو خوب نیستى! فقط اون آدم براى دیدن خوبى هاى تو بینایى لازم و اون دید عمیق رو نداره! حالا میخواى تا ابد حسرت کم بینایى اون آدم رو بخورى؟!اشتباه نکن! عمر تباه نکن! خیلى‌ها هستن که بینایى دارن. خیلى‌ها هستن که آرزوى کنار تو بودن رو دارن! جاى اینکه حرص بى لیاقتى اون آدم رو بخورى و عمر تباه کنى. آرزوى یه فرد لایق رو برآورده کن! نمیدونى اون فرد لایق کیه؟ خسته شدى از اینکه هنوز پیداش نشده؟ اندکى صبر! اندکى تحمل! بالاخره پیداش میشه و میاد! به این حرف من شک نکن! صبر کردن براى اومدن اون آدم لایق. خیلى ارزش داره، خیلى ...! خودت رو سهم آدمهاى اشتباهى نکن! تو گرونى، خیلى گرون! خودت رو سهم آدمهاى ارزون پسند نکن ... تاکید میکنم: صبر، فقط صبر کن ...
بشنوید
اندکی صبر نوشته سهیل شهابی اجرای فاطمه زحمتکش ومیکس حسین ازادگان




همراه باشید با پادکستهای صوتی سایه های سبز تابناک جوان 
عباسی

ارسال نظرات
انتشار نظرات حاوی توهین، افترا و نوشته شده با حروف (فینگلیش) ممکن نیست.
گزارش خطا
تازه ها